سلام
خیلی خسته ام ... هیچی نگو
کمی کنارم بشین
شاید دستانت خستگی را از دستانم بگیرد!
شکاف ذهنی شماره 1: امروز از اون روزاست !
سلام
خیلی خسته ام ... هیچی نگو
کمی کنارم بشین
شاید دستانت خستگی را از دستانم بگیرد!
شکاف ذهنی شماره 1: امروز از اون روزاست !
سلام که سلامتی میاره اما بعدش !
ازش خواهش کردم ...
التماسش کردم ...
به پاش افتادم ...
سرش داد زدم ...
فحش اش دادم ...
...
آروم گریه کرد و گفت ...
سرطان خون ؛
ایدز؛
و تازه ... نا بارور هم هستم !
خندیدم و گفتم همین ؟!
شکاف ذهنی شماره 1: خب مگه سرطان دسته خودش بود ؟... بهش گفتم ایدز هم یه اشتباه بوده ... اما با ناباروریت موافقم ... تو ابن دوره زمونه کی حوصله بچه داره ...!
شکاف ذهنی شماره 2 : بهش ثابت کردم کردم که نه ایدز داره نه سرطان ... بهش گفتم دیگه دروغ نگو! گریه کرد ؛ بهش گفتم حقیقت و بگو ...اون چی بود که بد تر از ایدز و سرطان بود ؟ بازم گریه کرد !
شکاف ذهنی شماره 3: آدم یه چیزایی میبینه که ... شاخ در میاره این هوا !!!!!
سلام
روم سرم آوردم بالا نگاهش کردم و آروم گفتم سلام ؛
نگاهم کرد و آروم گفت علیکه سلام !
؛
سلام سلامتی میاره ...!!!!
نگاهش کردم و نگاهم کرد ؛
نگاهش نکردم و نگاهم کرد ؛
نگاهش کردم و نگاهم نکرد ...
آروم سرم آوردم پایین و گفتم سلام!
یکی زیر گوشم گفت خاک سرده !
...
؛
سلام سلامتی میاره .
شکاف ذهنی شماره 1: چرا چگونه کجا چطور با کی کی ؟! اَیین سوالا زیاده جوون داداش ولی عادت کردن به بی جوابی...!!!
شکاف ذهنی شماره 2 : اصلا ببینم هنوزم مثل بچه های معصوم نگاه می کنی؟!